تبلیغات

 

مودم همراه مارک Edge

مودم سیار با قابلیت اتصال به اینترنت/ برقراری مکالمه/ ارسال و دریافت SMS

قابل اتصال به لپ تاپ/کامپیوتر ( استفاده آسان با سیم کارت ایرانسل و همراه اول )

برای مشاهده توضیحات بیشتر اینجا کلیک کنید…

قیمت استثنایی فقط و فقط : چهل هزار تومان


 

ساعت LED مدل Iron Samurai سامورایی 

 ساعت سامورایی
برای مشاهده توضیحات و تصاویر بیشتر اینجا کلیک کنید .
درجـه یـک1 با جعبه و بسته بندی فوق العاده شیک
دارای بیمه ارسال و گارانتی تعویض و پشتیبانی
با تخفیف ویژه و زیر قیمت بازار: 3۷.۹00 تومان

سفارش رنگ آبی  سفارش رنگ قرمز

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ساعت بدون عقربه GUCCI شیك و مدرن

ساعت LED بدون عقربه

قیمت : با تخفیف ویژه 8500 تومان

از خرید این ساعت بی نظیر و زیبا که با قیمت بسیار مناسب و با کیفیت خوب و مارک اصلی عرضه میگردند پشیمان نخواهید شد.

توضیحات و عكس های بیشتر‌‌‍ [كلیك كنید]

 
 

مدل لباس نامزدی

مدل لباسهای نامزدی

مدل لباس مجلسی جدید

مدل لباسهای مجلسی جدید

مدل مانتو جدید

مدلهای مانتو

مدل لباس عروس جدید

مدل لباسهای عروس جدید 

مدل کت دامن

مدلهای کت دامن

برای دیدن مدلهای مو و آرایش صورت  کلیک کنید

مدلهای مو و آرایش صورت

 

از آخرین مطالب ارسالی بازدید کنید

 

 

گردنبند ماه تولد 

گردنبند متولدین فروردین  گردنبند متولدین اردیبهشت  گردنبند متولدین خرداد  گردنبند متولدین تیر  گردنبند متولدین مرداد  گردنبند متولدین شهریورخرید اینترنتی - تحویل در محل خرید اینترنتی - تحویل در محل خرید اینترنتی - تحویل در محل خرید اینترنتی - تحویل در محل خرید اینترنتی - تحویل در محل خرید اینترنتی - تحویل در محل
گردنبند متولدین مهر  گردنبند متولدین آبان  گردنبند متولدین آذر  گردنبند متولدین دی  گردنبند متولدین بهمن  گردنبند متولدین اسفندخرید اینترنتی - تحویل در محل خرید اینترنتی - تحویل در محل خرید اینترنتی - تحویل در محل خرید اینترنتی - تحویل در محل خرید اینترنتی - تحویل در محل خرید اینترنتی - تحویل در محل

اسباب كشي به سايت جديد

 دوستان به علت فيتر شدن از اين به بعد مطالب را در سايت جديد من دنبال كنيد

 آدرس سايت http://www.smstak.com/

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

یه عالمه شعر و متن عاشقانه واسه اونا که عاشقن (سری 3)

زندگي چيدن سيبي است که يايد چيد و رفت

زندگي تکرار پاييز است که بايد ديد و رفت


زندگي رودي است جاري هر که آمد


کوزه اي شادمان پر کرد و مشتي آب نوشيد و رفت


قاصدک ? اين کولي خانه بدوش روزگار


کوچه گرديهاي خود را زندگي ناميد و رفت...





يک حقيقت تلخ



يه نفر خوابش مياد و واسه ي خواب جا نداره
يه نفر يه لقمه نون براي فردا نداره
يه نفر مي شينه و اسکناساشو مي شمره

مي خواد امتحان کنه که تا داره يا نداره
يه نفر از بس بزرگه خونشون گم مي شه توش
اون يکي اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا مي خواد واسه دخترش عروسک بخره
انتخابم مي کنه ، پولشو اما نداره
يکي دفترش پر از نقاشي و خط خطيه
اون يکي مداد براي آب و بابا نداره
يکي ويلاي کنار درياشون قصره ولي
اون يکي حتي تو فکرش آب دريا نداره
يکي بعد مدرسه توپ چهل تيکه مي خواد
مامانش ميگه اينا گرونه اينجا نداره
يه نفر تولدش مهمونيه ،‌همه ميان
يکي تقويم واسه خط زدن رو روزا نداره
يکي هر هفته يه روز پزشکشون مياد خونش
يکي داره مي ميره ، خرج مداوا نداره
يکي انشاشو مي ده توي خونه صحيح کنن
يکي از بر شده درد و ، ديگه انشا نداره
يه نفر مي ارزه امضاش به هزار تا عالمي
يکي بعد عمري رنج و زحمت امضا نداره
تو کلاس صحبت چيزي مي شه که همه دارن
يکي مي پرسه آخه چرا مال ما نداره
يکي دوس داره که کارتون ببينه اما کجا
يکي انقد ديده که ميل تماشا نداره
يکي از واحداي بالاي برجشون مي گه
يکي اما خونشون اتاق بالا نداره
يکي جاي خاله بازي کلاس شنا مي ره
يکي چيزي واسه نقاشي ابرا نداره
يکي پول نداره تا دو روز به شهرشون بره
يکي طاقت واسه ي صدور ويزا نداره
يکي فکر آخرين رژيماي غذاييه
يکي از بس که نخورده شب و روز نا نداره

يکي از بس شومينه گرمه مي افته از نفس

يکي هم براي گرماي دساش ها نداره
دخترک مي گه خدا چرا ما .... مادرش مي گه
عوضش دخترکم ، او خونه ليلا نداره
يه نفر تمام روزاش پر رنج و سختيه
هيچ روزيش فرقي با روزاي مبادا نداره
يکي آزمايش نوشتن واسش ،‌اما نمي ره
مي گه نزديکياي ما آزمايشگا نداره
بچه اي که تو چراغ قرمزا مي فروشه گل و
مگه درس و مشق و شور و شوق و رؤيا نداره
يه نفر تمام روزا و شباش طولانيه
پس ديگه نيازي به شباي يلدا نداره
ياد اون حقيقت کلاس اول افتادم
دارا خيلي چيزا داره ولي سارا نداره
راستي اسمو واسه لمس بهتر قصه مي گم
مليکا چه چيزايي داره که رعنا نداره ؟
بعضي قلبا ولي دنيايي واسه خودش داره
يه چيزايي داره توش که توي دنيا نداره
هميشه تو دنيا کلي فرق بين آدما
اين يه قانون شده و ديروز و حالا نداره
آدما از يه جا اومدن ، همه مي رن يه جا
اون جا فرقي ميون فقير و دارا نداره
کاش يه روزي بشه که ديگه نشه جمله اي ساخت
با نمي شه ، با نمي خوام ،‌با نشد ، با نداره



وقتي رفتم

اجرا شده در آخرين آلبوم مهستي

هيچکي از رفتن من غصه نخورد
هيچکي با موندن من شاد نشد
وقتي رفتم کسي قلبش نگرفت
بغض هيچ آدمي فرياد نشد

وقتي رفتم کسي غصش نگرفت
وقتي رفتم کسي بدرقم نکرد
دل من ميخواست تلافي بکنه
پس چشه هيچ کسي عاشقم نکرد


وقتي رفتم نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خيلي هم آفتابي بود
اگه شب ميرفتم و خورشيد نبود
آسمون خوب ميدونم مهتابي بود

دم رفتن کسي گفت سفر بخير
که واسم غريب و نا شناخته بود
اما اون وقتي رسيد که قلب من
همه آرزوهاشو باخته بود

چهره هيچ کسي پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن
کسائيکه واسشون مهم بودم
همه شايد يه جوري مرده بودن

وقتي رفتم کسي غصش نگرفت
وقتي رفتم کسي بدرقم نکرد
دل من ميخواست تلافي بکنه
پس چشه هيچ کسي عاشقم نکرد






مريم حيدرزاده - صبورم هنوز


ز چشمت اگر چه که دورم هنوز

پر از اوج و عشق و غرورم هنوز


اگر غصه باريد از ماه و سال


به ياد گرشته صبورم هنوز

شکستند اگر قاب ياد مرا

دل شيشه دارم بلورم هنوز


سفر چاره ي دردهايم نشد


پر از فکر راه عبورم هنوز


ستاره شدن کار سختي نبود


گرشتم ولي غرق نورم هنوز


پر از خاطرات قشنگ توام


پر از ياد و شوق و مرورم هنوز


ترا گم نکردم خودت گم شدي


من شيفته با تو جورم هنوز


اگر جنگ با زندگي ساده نيست


در اين عرصه مردي جسورم هنوز


اگر کوک ماهور با ما نساخت


پر از نغمه ي پک و شورم هنوز


قبول است عمر خوشي ها کم است


ولي با توام پس صبورم هنوز...


ز دو ديده خون فشانم، ز غمت شب جدايي
چه کنم؟ که هست اينها گل خيرآشنايي

همه شب نهاده‌ام سر، چوسگان، بر آستانت
که رقيب در نيايد به بهانه‌ي گدايي

مژه‌ها و چشم يارم به نظرچنان نمايد
که ميان سنبلستان چرد آهوي ختايي

در گلستان چشمم ز چه روهميشه باز است؟
به اميد آنکه شايد تو به چشم من درآيي

سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنيده‌ام ز گلها همه بوي بي‌وفايي

به کدام مذهب اين به کدام ملت است اين؟
که کشند عاشقي را، که توعاشقم چرايي؟

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردي؟ که درون خانه آيي؟

به قمار خانه رفتم، همه پاکباز ديدم
چو به صومعه رسيدم همه زاهدريايي

در دير مي‌زدم من، که يکي زدر در آمد
که : درآ، درآ، عراقي، که توهم از آن مايي




مي خواهم و مي خواستمت، تا نفسم بود .
مي سوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود .

عشق تو بَسَم بود، كه اين شعله بيدار
روشنگر شب هاي بلند قفسم بود .

آن بخت گريزنده دمي آمد و بگذشت
غم بود كه پيوسته نفس در نفسم بود .

دست من و آغوش تو ، هيهات ، كه يك عمر
تنها نفسي با تو نشستن هوسم بود


سيماي مسيحائي اندوه ، تو ، اي عشق
در غربت اين مهلكه فرياد رسم بود .

لب بسته و پر سوخته ، از كوي تو رفتم
رفتم ، به خدا اگر هوسم بود ، بَسَم بود .







تو كيستي ، كه من اينگونه ، بي تو بي تابم ؟
شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم .
تو چيستي ، كه من از موج هر تبسم تو
بسان قايق سرگشته ، روي گردابم !

تو در كدام سحر ، بر كدام اسب سپيد ؟
تو را كدام خدا ؟
تو از كدام جهان ؟
تو در كدام كرانه ، تو از كدام صدف ؟
تو در كدام چمن ، همره كدام نسيم ؟
تو از كدام سبو ؟
من از كجا سر راه تو آمدم ناگاه !
چه كرد با دل من آن نگاه شيرين ، آه !
مدام پيش نگاهي، مدام پيش نگاه !
كدام نشأ دويده است از تو در تن من ؟
كه ذره هاي وجودم تو را كه مي بينند ،

به رقص مي آيند ،

سرود مي خوانند !

چه آرزوي محالي است زيستن با تو
مرا همين بگذارند يك سخن با تو :
تو آرزوي بلندي و ، دست م




در ميان من و تو فاصله هاست

گاه مي انديشم ،

مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري

تو توانايي بخشش داري

دستهاي تو توانايي آن را دارد ،

که مرا زندگاني بخشد

چشم هاي تو به من مي بخشد

شورِ عشق و مستي

و تو چون مصرعِ شعري زيبا ،

سطرِ برجسته اي از زندگي من هستي...



مي خواهم و مي خواستمت، تا نفسم بود .
مي سوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود .

عشق تو بَسَم بود، كه اين شعله بيدار
روشنگر شب هاي بلند قفسم بود .

آن بخت گريزنده دمي آمد و بگذشت
غم بود كه پيوسته نفس در نفسم بود .

دست من و آغوش تو ، هيهات ، كه يك عمر
تنها نفسي با تو نشستن هوسم بود


سيماي مسيحائي اندوه ، تو ، اي عشق
در غربت اين مهلكه فرياد رسم بود .

لب بسته و پر سوخته ، از كوي تو رفتم
رفتم ، به خدا اگر هوسم بود ، بَسَم بود .





پيداست غم عشق تو از رنگ نگاهم

سوگند به چشمان تو حاشا شدني نيست

بي مرحم اعجاز نگاه تو عزيزم

اين کهنه ترين زخم مداوا شدني نيست

بعد از تو نبندم دل به کس اري

عشق دگري در دل من جا شدني نيست

باور بکن اين زندگي اندر منظر من

بي منظر چشم تو زيبا شدني نيست

افسرده ترين است دلم بي تو بهارا

اين باغ خزان ديده شکوفا شدني نيست

يخ بسته وجودم ز زمستان جدايي

برف غمت از دشت دلم پا شدني نيست

گفتم ببرم خاطره ي عشق تو از ياد

هر چند که کوشيده ام اما شدني نيست

ديريست به دنبال تو ميگردم و افسوس

اين گمشده انگار که پيدا شدني نيست...

قصه برگ و باد ( خدا )


آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها

تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا


یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم


آخه من میون برگا فقط تنها تو رو دارم


وقتی برگ درختو می دید داره از غصه میمیره


به خدا راز و نیاز کرد اونو از درخت نگیره


با دلی خرد و شکسته گفت نذار از اون جداشم


ای خدا کاری بکن که تا بهار همین جا باشم


برگ تو خلوت شبونه از دلش با خدا می گفت


غافل از این که یه گوشه باد همه حرفاشو میشنفت


باد اومد با خنده ای گفت:آخه این حرفا کدومه؟


با هجوم من رو شاخه عمر هر دو تون تمومه


یه دفه باد خیلی خشمگین با یه قدرتی فراوون


سیلی زد به برگ و شاخه تا بگیره از درخت جون


ولی برگ مثل یه کوهی به درخت چسبید و چسبید


تا که باد رفت پیش بارون بارونم قصه رو فهمید


بارون گفت با رعد و برقم می سوزونمش تا ریشه


تا که آثاری نمونه دیگه از درخت و بیشه


ولی بارونم مثل باد توی این بازی شکست خورد


به جایی رسید که بارون آرزو می کرد که میمرد


برگ نیفتاد و نیفتاد آخه این خواست خدا بود


هر کی زندگیشو باخته دلش از خدا جدا بود...


بعد ديدار تو
تو مثل راز پاييزي و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسيرت شد قسم به شب نمي دانم

تو مثل
شمعداني ها پر از رازي و زيبايي
و من در پيش چشمان تو مشتي خاک گلدانم

تو درياي تريني آبي و آرام و بي پايان
و من موج گرفتاري اسير دست طوفانم
تو مثل آسماني مهربان و آبي و شفاف
و من در آرزوي قطره هاي پک بارانم

نمي دانم چه بايد کرد با اين روح آشفته
به فريادم برس اي عشق من امشب پريشانم
تو دنياي مني بي انتها و ساکت و سرشار
و من تنها در اين دنياي دور از غصه مهمانم

تو مثل مرز احساسي قشنگ و دور و نامعلوم
و من در حسرت ديدار چشمت رو به پايانم
تو مثل مرهمي بر بال بي جان کبوتر

و من هم يک کبوتر تشنه باران درمانم
بمان امشب کنار لحظه هاي بي قرار من
ببين با تو چه رويايي ست رنگ شوق چشمانم

شبي يک شاخه نيلوفر به دست آبيت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تو فکر خواب گلهايي که يک شب باد ويران کرد
و من خواب ترا مي بينم و لبخند پنهانم

تو مثل لحظه اي هستي که باران تازه مي گيرد
و من مرغي که از عشقت فقط بي تاب و حيرانم
تو مي ايي و من گل مي دهم در سايه چشمت
و بعد از تو منم با غصه هاي قلب سوزانم

تو مثل چشمه اشکي که از يک ابر مي بارد
و من تنها ترين نيلوفر رو به گلستانم
شبست و نغمه مهتاب و مرغان سفر کرده
و شايد يک مه کمرنگ از شعري که مي خوانم

تمام آرزوهايم زماني سبز ميگردد
که تو يک شب بگويي دوستم داري تو مي دانم
غروب آخر شعرم پر از آرامش درياست
و من امشب قسم خوردم تر ا هرگز نرنجانم

به جان هر چه عاشق توي اين دنياي پر غوغاست
قدم بگذار روي کوچه هاي قلب ويرانم
بدون تو شبي تنها و بي فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد ديدار تو باشد وقت پايانم


به روي برگ زندگي دو خط زرد مي کشم

و چشم عاشق تو را که گريه کرد مي کشم

تو رفتي و بدون تو کسي نگفت با خودش

که من بدون چشم تو چقدر درد مي کشم

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes