یه عالمه شعر و متن عاشقانه +عکس
یه عالمه شعر و متن عاشقانه +عکس
بی تو ،من کجا روم؟کجا روم؟
هستی من از تو مانده یادگار،
من به پای خود به دامت آمدم ،
من مگر زدست خود کنم فرار!
تا لبم، دگر نفس نمی رسد،
ناله ام به گوش کس نمی رسد،
می رسی به کام دل که بشنوی:
ناله ای ازین قفس نمی رسد...!
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد
تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند
سایه در سایه این ثانیه ها خواهم مرد
شعله های بی تو ز بی رنگی دریا گفتند
موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد
گم شدم در قدم دوری چشمان بهار
پنجره ها رو وا کنین که عشقم از سفر میاد
برای غربت شبم مژده ای از سحر میاد
صدای پاشو می شنوم تو کوچه ها قدم زنون
پر می کشه دلم براش به سوی ماه تو آسمون
آهای آهای ستاره ها فانوس راه اون بشین
بگین بیاد از این سفر تو این شب ستاره چین
پنجره ها رو وا کنین گل بریزین سبد سبد
میاد که پیشم بمونه گفته نمی ره تا ابد
ستاره ها بهش بگین جدایی و سفر بسه
بگین به این شکسته دل یه عمره دلواپسه
باید فراموشت کنم
چندیست تمرین می کنم
من می توانم ! می شود !
آرام تلقین می کنم
حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....
تا بعد، بهتر می شود ....
فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم
من می پذیرم رفته ای
و بر نمی گردی همین !
خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم
کم کم ز یادم می روی
این روزگار و رسم اوست !
این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم
....................................
در آغوشم بگير بگذار براي آخرين بار گرمي دستت را حس كنم
و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز كنم
نگاهم كن و التماسم را در چشمانم بخوان
قلبم به پايت افتاده است نرو
لرزش دستانم و سستي قدمهايم را نظاره كن
تنها تو را مي خواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم
و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم
نرو.....
نگذار دوباره تنها شوم....
نرو.....
عشـق یعنـی هـمون سـلام اول
عـشق یعنـی مـایه قـوت قـلـب
عشق یعنی انفجار احساسات
عشق یعنی کم کردن فاصله ها
عشق یعنی کلید یک رابطه ای محکم
عشق یعنی در موفقیت هم شریک بودن
عشق یعنی کاری کنی که راحت پیدات کنه
عشق یعنی مثل اشرف زاده ها باهاش رفتار کنی
عشق یعنی کسی رو داشته باشی که ازت محافظت کنه
اگر اشک ها نمی بود داغ سینه ها
سرزمین وداع را می سوزاند
کسی را که خیلی دوست داری همیشه زود از دستش میدهی
پیش از آن که خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرد
هنوز بعضی از حرف هایت را به او نگفته بودی
هنوز همه لبخندهای خود را به او نشان نداده بودی
همیشه این گونه بوده است کسی را که از دیدنش سیر نشده ای
زود از دنیای تو می رود .
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :
پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی
افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم .
دلم به درد می آید وقتی سرنوشت را به نظاره می نشینم
کاش می شد سرنوشت را با آن روزهای شیرین عجین کرد
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است .
من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن و به یاد تو زیستن
و تنها از خاطرات گذشته تعذیه کردن می ترسم .
زندگی ام در اوج جوانی بین شب و روزهایی است که باید بهترین
سال های زندگی ام باشد ، چنان به هم گره خورده است
که منجر به نابودی همه جانبه ام می شود .
ای کاش می تونستم از دستت فرار کنم
به چه زبانی بهت بگم ازت بدم میاد تو رو خدا دیگه دنبالم نیا
دلم هوس لحظه معراج روح را کرده است
دست تو ، سایه تو همیشه بر سر آدم ها قدرت نمایی می کند
تا آدم ها خلق میشن تو موجود نفرت انگیز هم به دنیا میای
دلم می خواهد تمام بغض هایم را جمع کنم
و با تمام وجود و تمام اشک هایم بگویم
صورتک جا مانده آنسوتر
چهره غمگین
نگاه خیس
سرزنش آمیز
خوف انگیز
صورتک بی من پریشان نیست
تو ميروي و من فقط نگاهت ميکنم
تعجب نکن که چرا گريه نميکنم بي تو،
يک عمر فرصت براي گريستن دارم اما براي تماشاي تو،
همين يک لحظه باقي است و شايد همين يک لحظه اجازه زيستن در چشمان تو را داشته باشم
توي ساحل روي شن ها قايقي به گل نشسته
يکي با چشمون گريون گوشه اي تنها نشسته
نگاه پر اضطرابش به افق به بي نهايت
ساکته اما تو قلبش داره يک دنبا شکايت
از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:
بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن
گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق
گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن
گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن
گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن
گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد
گفتم زیبا ترین لحظه؟ گفت در کنار معشوق بودن
گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن
پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت: ( مرگ)
تو چشاش حلقه ي عشقه توي قلبش غم دنيا
منتظر به راه مي ياره تا بياد امروز و فردا
باورش نمي شه عشق و همه دنياش زير ابه
تنها مونده توي ساحل زندگي براش عذابه تنها يي براش عذابه
خاطرات لب دريا ديگه از يادش نمي ره
همه دنياش زير اب و خودشم به غم اسيره
دست اين رحم زمونه عشفشو برده به دريا
حالا از خودش ميپرسه ميادش آياوآيا
عاشقي که تنها باشه توي دنيا نميمونه
دل عاشق رو شکستن شده کار اين زمونه
خاطرات لب دريا ديگه از يادش نميره
همه دنياش زير اب و خودشم به غم اسيره
هرگز از يادش نميره
از غم دوريش ميميره
از غم دوري ميميره
ديگه از يادش نميره
از غم دوريش ميميره...........
جنون و آشفتگیم را به تو هدیه خواهم داد
تو عشق منی
و میل و رغبت من برای خندیدن
نمیدانم چگونه باید از تو خداحافظی کنم
زیرا بدون تو دیگر قادر به ادامه این زندگی نیستم
اگر روزی دوباره تصمیم به ترک اینجا بگیری
کمر و لبهایم را به تو هدیه میکنم
تا هر زمان که خواستی مرا نوازش کنی
جنون و آشفتگیم را به تو هدیه خواهم داد
و آن چند رشته عصبی که برایم باقی مانده است
و کفشهای کهنه و رنگ و رو رفته ام را
در دفتر خاطراتم همه اینها را مینویسم
و حتی آه و افسوسهایم را نیز به تو هدیه خواهم داد
ولی دیگر ترکت نخواهم کرد
زیرا تو خورشید منی
و ایمانی که به آن زنده ام
تو قدرت صدای منی
و پاهایی که با آنان راه میروم
تو عشق منی
و میل و رغبت من برای خندیدن
نمیدانم چگونه باید از تو خداحافظی کنم
زیرا بدون تو دیگر قادر به ادامه این زندگی نیستم
اگر روزی دوباره تصمیم به ترک اینجا بگیری
0 comments:
» نظر شما چیست؟