تو به من خنديدی / و نمی دانستی، من به چه دلهره از باغچه همسايه ، سيب را دزديدم
تو به من خنديدی / و نمی دانستی، من به چه دلهره از باغچه همسايه ، سيب را دزديدم
تو به من خنديدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسايه
سيب را دزديدم
باغبان از پی من تند دويد
سيب را در دست تو ديد
غضب آلود به من کرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سال ها هست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من انديشه کنان غرق اين پندارم
که چرا
خانه کوچک ما
سيب نداشت
0 comments:
» نظر شما چیست؟